سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنگدستى بزرگتر مرگ است . [نهج البلاغه]
نگاهم برای تو
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» روز یلدا...


                                                                                                

دوست دارم یک روز 240 ساعت بود....نه.....2400 ساعت بود .....و من یک روز تمام را مقابلت می نشستم و حریصانه نگاهت می کردم....آنوقت شک نداشتم حتی پلک زدن هایت را هم حفظ می شدم....هرچند همین حالا هم از برم.....

یک روز طولانی کاش در سال یک روز یلدا....نه هزار روز یلدا داشتیم.....و من تمام این روز ها را برای تو جشن یلدا می گرفتم.....و مدام دور سرت می چرخیدم....و یک ارتفاع از جنس نور برایت از خورشید استعاره می گرفتم....تو کمی از روز های روشن ، روشن تری....فقط نمیدانم چرا ماه صدایت می زنم....

قرار نیست وقتی که راه می روی زمینی باشد......قرار نیست وقتی که اوج می گیری آسمانی باشد....قرار نیست وقتی که شب نماز میکنی ستاره ای باشد.....یا وقتی با نسیم تصادف می کنی عطر و گلابی باشد....حتی قرار نیست صدای بلبلی باشد....اصلا قرار نیست این همه تمثیل و این همه تشبیه و این همه ایهام باشد....تو خودت یک کتاب بدیعی.....می فهمی؟.....یک دنیای عجیبی...

یک الفبای خصوصی....

حیف ...دوست ندارم بیشتر از تو بگویم....به غیرتم بر می خورد....حیف دوست ندارم این حرف ها را چشم نامحرم ببیند....به غیرتم بر می خورد.....حیف که نمی شود....وگرنه می گفتم تو چقدر دلربایی....وگرنه می گفتم ...تو چقدر آسمانی.....وگرنه می گفتم تو...چقدر...هـــــــــــــــــــــــــــــــیس...........

می فهمی؟..............



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( سه شنبه 91/5/3 :: ساعت 2:39 عصر )
»» بیا نزدیک تر...


                                                                                          

دیگر نه دست های مهربان این همه اتفاق خوب و نه دندان های تیز زندگی توان باز کردن این گره کور جدایی را دارند......نه چشم های همیشه خیس آسمان ......و نه دانه های سنگین باران ، جانِ روییدن را به جسم سوخته این سبزه های خشکیده از تشنگی می دهند.......

من هنوز به چشم های تو حساسم..... بفهم......وقتی که داری گریه می کنی....من هنوز به طرز آه کشیدنت حساسم....بفهم....وقتی که داری پژمرده می شوی.....لطفا کمی دست و دلباز باش....لطفا کمی از نگاهت را خرج التماس های من کن.....لطفا بفهم صدای این همه شکستن را....

یک بار به احترام تو لبخند زدم....یادت هست...؟ یک بار از سر شوق حرف هایت پریدم و دور سرت چرخ زدم....یادت هست...؟ من همان فریاد از سر دردم که تو لبخندم را می دیدی.....من همان چکاوک بیمار و شکسته بالم که تو پروازم را دیدی......من یک درخت بی برگ و زردم که تو حالا میوه اش شده ای .... من ریشه ام عمریست آهنگ روییدنش نام توست......

من حرف هایم را باید خلاصه کنم....من باید فقط به تو اشاره کنم.....نه من حرفهایم به ارتفاع خوبی های تو می رسد.....نه تو در کوچکی واژه هایم جا می شوی....من باید حرف هایم را خلاصه کنم.....ولی اینجا نمی شود گفت.......

بیا نزدیک تر.......در گوشت خلاصه می گویم......



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( دوشنبه 91/5/2 :: ساعت 7:45 عصر )
»» بهار.تابستان.پاییز.زمستان


                                                                                                  

تا بهار تویی بهار را دوست دارم....بلبل و گل و درخت های جوان را دوست دارم...........تا پاییز تویی پاییز را دوست دارم....برگ های زرد و قرمز و نرم و خشک را دوست دارم..........تا حتی تابستان تویی تابستان را دوست دارم........من باد های گرم و نور خورشید داغ و حرارت دیوار ها را دوست دارم.............من حتی زمستان را دوست دارم.......تا وقتی زمستان تویی..... باران و برف و زمین های یخ زده و لباس های پشمی را دوست دارم........وقتی که زمستان تو باشی حتی آدم برفی را هم دوست دارم......

تا وقتی تو هستی همه چیز و همه جا را دوست دارم..............من خودم را اگر تو باشی دوست دارم...من زندگی را اگر تو باشی دوست دارم.........من حتی خدا را وقتی که تو باشی دوست دارم.............

اصلا به صدای گرفته ام که گوش دهی میفهمی چقدر با اضطراب دوستت دارم.........من دریا را کنار چشم های تو دوست دارم....آسمان را وقتی به دست های تو تکیه داده اند دوست دارم.....من آبشار سرازیر از کوه را .....من درخت های زیتون کشور خون را....من پرچم ایران مدرسه کودکی ام را.....اصلا پرت تر از این ها بگویم....من صدای خروشان دریچه های سد کرخه را هم دوست دارم...من همه اتفاق های منتهی به تو را دوست دارم.......

من تو را وقتی به نماز می ایستم ....وقتی که سلام می دهم...وقتی که دانه های تسبیح را یکی یکی رد می کنم...وقتی که ....آرام بگویم ...وقتی که گریه میکنم....دوست دارم.....من تو را با همه فاصله ها دوست دارم...........

میدانم فقط خودت می توانی این همه پرت و پلا هایم را به هم ربط دهی و لبخند بزنی و از بین این همه واژه ها فقط دوست دارم هایش را گلچین کنی............حتی گلچین کردن هایت را هم دوست دارم.......تو مرا.....فقط تو مرا خوب می شناسی.....فقط تو..........

 

آبان 90: بی یار



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( یکشنبه 91/5/1 :: ساعت 10:53 صبح )
»» بارش اشک ها صدای تو


                                                                                                   

قدم به قدم صدای تو بود...بوی باران و خاک مرطوب و خاطرات تو بود....قدم به قدم حرف از تو بود....حرف دریا و آسمان و نفس های تو بود.... قدم به قدم رد پای تو بود ...رد احساس اشک های تو بود.....قدم به قدم روی قلبم همه چیز با من و همه چیز از تو بود...

روی قلبم جان مال تو بود......زندگی مال تو بود.... خواب و رویاهای بیداری مال تو بود... روی قلبم روح تازه مال تو بود....تولد یک ماه تازه مال تو بود......

روی قلبم نوشته ها سطر به سطر مال تو بود...روی قلبم نقطه ها و حرف های قشنگ مال تو بود روی قلبم تمام واژه ها اصلا کتاب مال تو بود......

روی قلبم گریه ها صدای تو بود....بارش اشک ها صدای تو بود..... روی قلبم سکوت هم صدای تو بود.........

روی قلبم سر به شانه های خسته میدادی ...بده..... تکیه بر این قامت شکسته میدادی...بده..... روی قلبم درد میخواندی...بخوان....عشق را با صدایی گرم میخواندی ...بخوان....روی قلبم آه میدیدی ....ببین.....تشنه ای بی آب میدیدی...ببین....

چقدر این عادت بد خود خواهی ام را دوست دارم... وقتی که میخواهم فقط برای من شوی....چقدر این عادت بد خودخواهی ام شیرین است....وقتی که با حرف های زورکی ام اخم میکنی.......چقدر این عادت بد خودخواهی ام گره گشاست است ...وقتی که تو با دل من هم سو می شوی....چقدر با این خودخواهی هایم میسازی......تو چقدر این عادت بد خودخواهی ام را دوست داری....تو چقدر جا خوش کرده ای روی قلبم.....تو چقدر مرا دوست داری.......

حواست هست؟....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( شنبه 91/4/31 :: ساعت 3:31 عصر )
»» سر به شانه های رمضان...


                                                                                            

ماه رمضان سلام ! خوش آمدی...

با اینکه بارگناه چشمهایم را کور کرده و قلبم را تاریک اما باز هم بوی آمدنت به خوبی به مشامم رسید . خوش آمدی که چه بالنده می آیی ! چقدر آرام و بامتانت ...

بیا که با اینهمه بارگناهم دوستت دارم ، خوب میبینی که برای آمدنت گلویم بغض کرده و قلبم بی تاب است . بیا که خاطراتت نسیم خوشی است بر دردهایم ...

یادش بخیر که چه سال ها با محبت در آغوشم گرفتی، یادم نمی رود که چقدر تلخ کامی می کردم و چقدر دلت را می شکستم ! یادم نمی رود وقتی که خدا میهمانم کرد حرمت سفره هایش را نگه نداشتم ، یادم نمی رود... ولی خودت میدانی دوستت دارم...

وقتی می آیی دلم می لرزد ، می ترسم از اینکه هنوز از سال قبل از من دلخور باشی ولی تو انقدر مهربان سلام می کنی که شرمنده می شوم ! پیک هایت رسید ، خبر آمدنت را دادند ، هم رجب آمد هم شعبان . سلام تورا رساندند ولی باورم نمیشد که این پیک ها برای من آمده باشند...

خوش آمدی که دلم برای شب هایت تنگ شده بود ، دلم برای سحرهایت تنگ شده بود ، دلم برای آغوش مهربانت ، برای زمزمه هایت ، برای نجواهایت ، برای گریه هایت تنگ شده بود ...

خوش آمدی که خوب وقتی آمدی ! وقتی که تا سینه غرق در تاریکی بودم آمدی و از دور دستت را برای نجاتم دراز کردی و من اینبار سخت می فشرم دست مهربانت را... خوش آمدی...

راستی سر راهت که می آمدی مولای غریبم را ندیدی...؟!

امسال هم تو آمدی ولی...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( جمعه 91/4/30 :: ساعت 1:8 عصر )
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حال نمناک دلـــ ــــــ ـــم
طلوع جاودانه...
بی عنوان !
خود نوشت !
رها نشو در باد...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 64
>> بازدید دیروز: 19
>> مجموع بازدیدها: 469797
» درباره من

نگاهم برای تو
بــــ ـــ ـــی یـــــــار
دوست ندارم کسی ازم ناراحت بشه برا همین بیشتر وقتا سکوت می کنم . شاید عادت بدی باشه ولی به همه عشق می ورزم .

» فهرست موضوعی یادداشت ها
هنر و ادبیات[135] . هنر وادبیات[4] . پیامبر رحمت .
» آرشیو مطالب
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
اردیبهشت 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
اردیبهشت 94
فروردین 94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
اقلیم احساس
در انتظار آفتاب
دوستانه
وسعت دل
سامع سوم
نجوای شبانه
لبخند ماه
روز وصل

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب