سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دشمن آنند که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
نگاهم برای تو
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» زلف ماه...


                                                           

من حسود می شوم وقتی قاصدکی برای گل سرخ خبر می آورد.....یا وقتی نسیمی زیر گوش شب بوها نجوا می کند.....من حسود می شوم وقتی یک دسته پرستو عاشقانه اوج می گیرند.....یا وقتی ماه زلفش را به ستاره ای گره می زند.......

من حسود می شوم وقتی چشمه ای می جوشد و ماهی ها دستی تکان می دهند و آب ، شیرین و زلال موج می زند روی تن ماهی ها........من به هر اتفاقی که بوی عاشقی دهد حسادت می کنم وقتی تو کمی از من دور می شوی.....

باید قولت قول باشد و قرارت قرار....وگرنه مرا این طبیعت عاشق از حسادت می کشد.....و آنوقت تو می مانی و یک حس سوخته.......

بیا من دارم به چینش قطره های باران روی صورت دریا حسادت می کنم....به انعکاس نور خورشید در چشم کبوتران حسادت می کنم....بیا سر قرارمان وگرنه از تلاقی عقربه های ساعت دق میکنم.....وگرنه با نفس نفس زدن های این ثانیه ها جان می دهم....

دیشب که با صدای پای باران دلشوره گرفتم فکر میکردم تو پشت پنجره خاطراتم نشسته باشی و مرا مرور کنی......درست روبروی چشم خیس آسمان....درست زیر سقف آرزو هایمان......تو نشسته بودی و من دست و پایم گم بود از حرارت ماه....چشم هایم از این حرارت آتش گرفت و صدای قلب تو آمد که می سوخت......و دوباره یک حس عاشقانه من و تو را زنده کرد....

تو آمدی و حالا تمام دنیا به من حسادت می کند..........



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( شنبه 92/2/14 :: ساعت 5:16 عصر )
»» هیجان دیدنت...


                                                                

مثل اقاقی ها گوشه یک گلستان ایستاده ام و باد بوی گل هایی را که عطرشان را از دامن تو می گیرند به من می رساند....من از دور خیره شده ام و تو بین گل ها راه می روی و دست روی سرشان می کشی و مهربان لبخند می زنی و من مدام نفس عمیق می کشم و تمام گلستان را دید می زنم و شور را بین گل ها می بینم.......

بس که عطر تو پیچیده سنجاقک ها مثل زنبور ها شهد گل می خورند به هوای سیر شدن.....و چراغ گل های رز چشمک می زند و یاس ، ریز ریز می خندد......

حس عجیبیست اینجا.....حس یک تولد دوباره...حس یک بهشت زود رس....اینجا حس زندگی موج می زند با لبخند های تو.....

من روی پنجه پا بلند می شوم و می خواهم تو را خوب تر ببینم...بلبل ها بلند ترانه می خوانند و مرغ عشق ها دوباره عاشق می شوند و آفتابگردان حواسش به آسمان نیست ...... انگار زمین برای خودش یک آسمان شده است.....

کم کم نوبت من می رسد...چشمت به من می افتد و نگاهت عمیق تر می شود و دستت روی سرم می ماند و آرام زیر لبت برای اشک های ناتمامم دعا می خوانی....

گل ها همه می چرخند سمت من و تو....خورشید چشم هایش را می بندد...پرنده ها بی صدا بال می زنند و از چشمه ها صدای نفس هم نمی آید.....همه جا سکوت است و سکوت ....و من و تو خیره به هم.....اضطراب دوباره رسوا شدن هم حریف چشم هایمان نشد و این قفل عاشقانه را نشکست.......

گلستان داشت از آه دل ما آتش می گرفت که باران آمد و جان این بهشت زخمی را نجات داد.......

حالا دود دل ما باران را سوخته و زمین غرق یک آسمان اشک....و نهال های عاشقی از همین باران آب می خورند.....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( چهارشنبه 92/2/4 :: ساعت 1:10 عصر )
»» چتر پلک هایت...


                                                                       

موج که بالا می آمد انگار دریا نفس نفس می زد و نام تو را می برد و آشفته گیسوی ساحل را چنگ می زد.......

ماهی ها خود را به دست موج به خشکی می رساندند و جشن فنا شدن برای تو به پا می کردند......و درخت های دورو بر از شوری نمک های عاشق هیچ گله ای نداشتند......وقتی حرف تو وسط باشد هیچ آفریده ای هوشش سر جایش نیست.....

من مات و مبهوت غرق چشم های عاشق دریا بودم و از حرارت ، تبم به هزار می رسید....و خودم هراسان و آشفته دنبال تو می دویدم....هر کجا که بوی تو بود سرک می کشیدم.....هر کجا که حرف تو بود دو زانو می نشستم و هرکجا نام تو بود طهارت می کردم و تسبیح به دست ذکر زیر لبم می شد تـــــــــــــو.....تــــــــــو.....تـــــــــو.....

پای قبله که وسط می آمد گیج می شدم و دست دلم می لرزید....کمی زانوانم سست می شد و نمازم فقط می شد سجده......

من نور ملایم خورشید را دیدم که عاشقت شده بود و موی ماه را شانه می زد.....کبوتری مست حواسش پرت شد و بالش به تاج اناری گرفت و خونی بر زمین افتاد و روی چشم شقایق نشست.......پروانه ای از راه گذشت و دلش لرزید و چشمش به ابروی نرگس افتاد و دریا دوباره مضطرب شد و نفس هایش تند می زد.....

موج بالا آمد و تمام ارتفاع این بزم عاشقی را شست و با خود به قلب دریا برد.....و من هنوز دنبال تو می دویدم و می سوختم........حالا دودم به آسمان رسیده و ابر ها بغض کرده اند و هوای زندگی بارانیست.......و من چتر پلک های تو را آرزو می کنم و می دوم.....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( چهارشنبه 92/1/28 :: ساعت 3:22 عصر )
»» آسیاب عشقت...


                                                                           

 

بیا با هم گوشه ای خلوت کنیم....مثل یک مُهر زیر محرابی  زانو بزنیم....من با وضو....تو با وضو.....بوی عطری ناب... تسبیحی سر شار از ذکر و سجاده ای بی تاب....بیا کمی برای هم دعا کنیم.....

تو آرام نماز می خوانی و من مهربان نگاهت میکنم.....تو رکوع می روی....سجده می کنی....و من زیر لب از تو می گویم.....تو در حال عشقبازی و من عاشقانه در تب و تاب.....زیر لب انگار دارم یاسین می خوانم......برای هر ذکر تو....

هرچند ما خلوتی آرام نشسته ایم اما انگار دنیا دارد من و تو را رصد می کند....انگار دنیا دارد حرف های زیر لب مرا تکرار می کند.....وقتی دنیا مست تو می شود از من چه انتظاریست پر پر نشوم.....زیر آسیاب عشقت مثل گندم های نرم و باران خورده له نشوم.....تو داری مرا می کشی....این را چند بار به تو گفته ام ...ولی تو بی خیال هنوز هم دلبری می کنی.....

من هنوز دارم حرف می زنم و تو داری ایستاده یک انتهای روشن را نماز می کنی....من زیر لب حرف می زنم و دورو برم تمام آفرینش تکرار واژه های مرا نامه می کنند و زیر بال کبوتری سپید راهی آسمان می کنند و حالا دور سرت چرخ می زند دفتری از حرف ها و واژه های من.......

تو چقدر حس غرور می دهی وقتی که آرام و سر به زیر فقط مرا لبخند می دهی و دستی روی قلبم می کشی و می گویی برویم......و ما دوباره راه می رویم و قدم می زنیم و حرف می زنیم.......و این چرخه تا آسمان ادامه دارد....

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( چهارشنبه 92/1/21 :: ساعت 3:9 عصر )
»» تکرار تــــــــــــــــو...


                                                                  

 

بند بند دلم می لرزد وقتی صدای باران می آید و نسیمی بوی خوشت را به من می رساند.....تمام دلهره هایم مثل باران یکهو می ریزد روی زمین....اضطراب دیدنت بد جور دست و پا گیر است.....وقتی که راه می روم و مدام دورو برم را نگاه می کنم....

و باران می بارد و تو روی سر و صورت و شانه هایم خیس می خوری و زیر گوشم حرف می زنی و من دنبال تو می گردم در خاطره هایم......من با تو انگار تمام دنیا را خاطره دارم وقتی خودم تجسم تمام خاطره های با تو بودنم.......

نمی دانی من با دست هایم تو را می بینم....با چشم هایم تو را می بینم....با حرف ها و اشک ها و نشستن و دویدن هایم تو را می بینم....من از آب نیسانی که حالا می بارد خاطره دارم....من از جاده ها و ترافیک ماشین ها خاطره دارم....من حتی از کفش های خاکی زندگی ام خاطره دارم...من ماه می آید تو را می بینم...خورشید می آید تو را می بینم....باران می بارد تو را می بینم.....ستاره می بارد تو را می بینم.....من دورو برم تویی و مقابلم تویی و دنیا به دنیا تویی.....

نمی دانی چقدر دلم لک زده برای چند دقیقه قدم زدن دوشادوش تو ....قدم زدنی آرام....با حرف هایی تکراری......حرف هایی تکراری....

کسی چه می داند این حرف های تکراری چقدر برای دلم تازه و سبزند.....برای روحم عطر بهشتند....کسی چه می داند من با همین حرف های تکراری خوشم...با همین حرف های تکراری زنده ام....کسی چه می داند که من اصلا نمی نویسم....من دارم عقده وا می کنم....کسی چه می داند وقتی که می گویم شاعری به من نیامده .....

من فقط می خواهم هر روز و هر شب بنشینم و این عقده تکراری دلم را وا کنم و حسرت کهنه ام را پهن کنم روی این صفحه های خیس............

آنوقت بنشینم و این عقده های غرق در خاطره را تماشا کنم و تو را زندگی کنم.....می فهمی؟....تو را زندگی کنم....

کسی چه می فهمد تکرار تـــــــــــو چقدر زندگی بخش است....درست مثل تکرار نفس هایم.....

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » بــــ ـــ ـــی یـــــــار ( شنبه 92/1/17 :: ساعت 2:9 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حال نمناک دلـــ ــــــ ـــم
طلوع جاودانه...
بی عنوان !
خود نوشت !
رها نشو در باد...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 7
>> بازدید دیروز: 48
>> مجموع بازدیدها: 471224
» درباره من

نگاهم برای تو
بــــ ـــ ـــی یـــــــار
دوست ندارم کسی ازم ناراحت بشه برا همین بیشتر وقتا سکوت می کنم . شاید عادت بدی باشه ولی به همه عشق می ورزم .

» فهرست موضوعی یادداشت ها
هنر و ادبیات[135] . هنر وادبیات[4] . پیامبر رحمت .
» آرشیو مطالب
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
اردیبهشت 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
اردیبهشت 94
فروردین 94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
اقلیم احساس
در انتظار آفتاب
دوستانه
وسعت دل
سامع سوم
نجوای شبانه
لبخند ماه
روز وصل

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب