با پرواز هر کبوتری رنگ از رخم می پرد....با صدای هر چرخش چشمی هوش از سرم می پرد....این روز ها با هر نفسی بی خواب می شوم....با یاد تو هر اتفاقی را بهانه گیر و بی حواس می شوم....روزگارم حس یک خواب سبک را دارد...حس یک پَر روی آب.......
این روز ها باران یک اتفاق تازه نیست در چشم های من ...یا دنبال رد پای تو دویدن یک ماجرای تازه نیست برای من.....نمی دانم خبر داری یا نه..... دلم با آمدن خورشید می لرزد....دلم با لبخند ماه می لرزد.... این روز ها روزگارم مثل یک پولک ماهی مدام رنگ عوض می کند....
حرف هایم مثل آب در دل صدف ها می نشیند و جا خوش می کند....مثل موج بالا و پایین می رود و زیر گوش ماه نجوا می کنند.......این روز ها من و احساسم مثل آیینه منعکس می شویم در دست های تو......
من دنبال دام ودانه و یک پرواز در ارتفاعی سبز هستم......من دنبال یک لبخند همراه با نور و مهر هستم.....من این روز ها دنبال تو ام...دنبال هر حرکتی از عادات تو ام.....من دنبال یک راه رفتن ساده ام....دنبال یک حرف زدن سرشار از شیرینی واژه ام.....من دنبال یک هوای صاف و مهتابی ام....دنبال عکس ماه در حوض چشم های بارانی ام...
من زندگی را از چشم های تو به ارث برده ام...این نوشته ها را از نگاه تو استعاره گرفته ام......من اگر تو باشی نه محراب می خواهم نه سجاده و مهر....نه وضو می خواهم نه عطر یاس .....من این روز ها از تو جان هدیه می گیرم.....از تو نفس هدیه می گیرم....از تو عاشقی هدیه می گیرم....من این روز ها از تو زندگی می گیرم......
من حالا حس یک شاه بیت را دارم که با خط تو سر فصل تمام کتاب ها نوشته شده ام...