بیا با هم گوشه ای خلوت کنیم....مثل یک مُهر زیر محرابی زانو بزنیم....من با وضو....تو با وضو.....بوی عطری ناب... تسبیحی سر شار از ذکر و سجاده ای بی تاب....بیا کمی برای هم دعا کنیم.....
تو آرام نماز می خوانی و من مهربان نگاهت میکنم.....تو رکوع می روی....سجده می کنی....و من زیر لب از تو می گویم.....تو در حال عشقبازی و من عاشقانه در تب و تاب.....زیر لب انگار دارم یاسین می خوانم......برای هر ذکر تو....
هرچند ما خلوتی آرام نشسته ایم اما انگار دنیا دارد من و تو را رصد می کند....انگار دنیا دارد حرف های زیر لب مرا تکرار می کند.....وقتی دنیا مست تو می شود از من چه انتظاریست پر پر نشوم.....زیر آسیاب عشقت مثل گندم های نرم و باران خورده له نشوم.....تو داری مرا می کشی....این را چند بار به تو گفته ام ...ولی تو بی خیال هنوز هم دلبری می کنی.....
من هنوز دارم حرف می زنم و تو داری ایستاده یک انتهای روشن را نماز می کنی....من زیر لب حرف می زنم و دورو برم تمام آفرینش تکرار واژه های مرا نامه می کنند و زیر بال کبوتری سپید راهی آسمان می کنند و حالا دور سرت چرخ می زند دفتری از حرف ها و واژه های من.......
تو چقدر حس غرور می دهی وقتی که آرام و سر به زیر فقط مرا لبخند می دهی و دستی روی قلبم می کشی و می گویی برویم......و ما دوباره راه می رویم و قدم می زنیم و حرف می زنیم.......و این چرخه تا آسمان ادامه دارد....