من برای زندگی بهانه می خواهم برگرد...برای نفس هایم دلیل قانع کننده می خواهم برگرد....من قلبم...ضربان نبضم...حالی شان نیست یک حرف حساب و یک دستور قاطعانه می خواهند برگرد...من برای این نوشته هایم اشاره و کنایه و تشبیه و استعاره می خواهم برگرد.....
برای هر نگاه منتظرم یک هدیه عاشقانه می خواهم برگرد...
من اصلا توان بی تو نوشتن را ندارم....توان بی تو خواندن را ندارم....من توان نفس کشیدن را ندارم...بی تو حتی توان زنده ماندن را ندارم...من با زندگی ام درگیرم هنوز ...با نگاه های مضطربم در گیرم هنوز....من از لحظه هایی که تو را نیست سیرم هنوز....من چه بخواهم ...چه نخواهم....یک جا دلم گیر است هنوز...
دنیا اشاره می دهد....آسمان نشانه می دهد ، چشم های من کور است انگار...من هنوز می گردم دنبال تـــــــــــــــــو...
زیر چتر گل ها نبودی...روی دوش آفتابگردان نبودی...سر به زانوی لاله ها نبودی....و من هنوز با دلهره دنیا را دور می زنم...و با درد مثل دریا دلم موج می زند......من....تو.....دلم.....
عمریست آخر حرف هایم اگر آه نکشم دق می کنم......آه...........برگرد....