آسمان که بارانی باشد ابر ها خیس و لغزنده اند ...بال های تو خیس می شوند و من دلم شور می زند......سر به هوا راه می روم...زمین زیر پایم لیز می خورد....رعد و برقی تو را منعکس می کند و کوه عاشق سایه ات می شود.....
باران اوج می گیرد و تو پرواز می کنی و من دلم شور می زند.......
زمستان اینبار شور دارد...غرور دارد...حتی حرارت دارد....و من شک ندارم که عاشقت شده است....و من دلشوره دارم....حالا فصل ها هم دلشوره دارند که زمستان عاشق شده است.....و می ترسند از حضور نابهنگام زمستان....که در بهار هم زمستان تاب نمی آورد و می آید....تابستان هم زمستان می آید ....پاییز هم زمستان مدام سرک می کشد که تو را ببیند....و من دارم دق می کنم.........دلم شور می زند...
آه روزگار تو چقدر چشم چران شده ای....تو چقدر داری به این و آن نارو می زنی....و حالا می ترسم از اینکه این عاشقی کار دست تو هم بدهد....آخر این روز ها با زمستان خوب جفت و جور شده ای.....
تـــــــــــــــــــــــــو داری بی خیال به پروازت ادامه می دهی و من اینجا دارم خفه می شوم ...که نکند تو....نکند من....و نکند های دیگر که خواب را از من گرفته اند.....
من دلشوره دارم مهتاب چشمت نزند...دلشوره دارم ماه چشمت نزند....اصلا خود آسمان چشمت نزند.....تو که نمی دانی این دلشوره ها چه نمکزاری درست کرده اند...حتی روی گونه هایم باران شور می نشیند.....
تو کمی مراقب باش ...جان من کمی مراقب باش....دلم شور می زند...