تیر می کشد قلبم...تیری مثل تیر های چشمت....تیر می کشد قلبم مثل سنگینی نگاه سردت.....تیر می کشد قلبم با هر قهر کردنت...با هر اخم کردنت....با هر اعتصاب غذا کردنت........تیر می کشد قلبم با هر حس و هر بویی از رفتنت.....
از تو چه پنهان دیشب عجیب غصه دار بودم....دیشب عجیب بی قرار بودم...از تو چه پنهان مدام دنبال یک نگاه بودم...مدام دنبال یک صدا بودم....از تو چه پنهان دیشب مثل بچه ها غرق التماس بودم....مثل بزرگ تر ها شکسته غرور و شکسته بال بودم..... از تو چه پنهان از بی تویی گرفتار آه بودم..........
راستش را بخواهی حالا که می نویسم می فهمم چقدر تنگی نفس دارم....حالا که می نویسم می فهمم چقدر شانه هایی سنگین و از چند جا شکستگی کمر دارم.....راستش را بخواهی نمی خواستم حرفی بزنم تا از دل سوخته ام ردی از تو آسمان را بسوزد ولی من چاره ای جز حرف ندارم...راهی جز نوشتن ندارم...نه جاده ها کمی حال مرا مراعات می کنند...و نه روزگار قصد سازش دارد....
من جایی جز قلم و خانه ای جز کاغذ و راهی جز از تو گفتن ندارم....
تو نمی دانی من هر روز طلوع خورشید را با اشک می بینم....هر روز غروب خورشید را با اشک می بینم....تو نمی دانی هر شب با ماه قرار گریه دارم...هر شب با ستاره ها درد و دل و از تو گفتن دارم....تو نمی دانی چرا ستاره ها عاشق آسمان شده اند......وقتی حس می کنند زمین جای سوختن است.........
از تو چه پنهان عزیزم هنوز هم دارم می سوزم....کمی ....جان من کمی بیا روبرویم بنشین قصد اشک و زاری ندارم...قول می دهم تا تو هستی فقط لبخند بزنم....جان من کمی بنشین....