دلم نمی آید بغضم را دست باد بسپارم....برایم هزار دنیا می ارزد....فکر میکنی تنها همنشینم بی تو کیست؟....فکر میکنی جز همین بغض های کهنه میتوانم با کسی حرفی بزنم؟....اصلا من وقتی تو نباشی کجا را دارم بروم.... مگر کنار زانو های همین بغض ها ...... روی شانه های همین بغض ها.......زیر پر و بال همین بغض ها......
زندگی را که بی تو مرور می کنم می بینم چقدر زندگی از سر ناچاری مسیرش را گم کرده......من خوابم را که مرور می کنم تمامش کابوس است.......من رد پایم را که مرور می کنم سست و ناهمگون است......
بی تو وقتی حرف هایم را مرور می کنم شور است و پرت.....بی تو خاطره ها زیر اشک......مرور زندگی بی تو یعنی مرور درد....یعنی فریاد شکست یک مرد......مرور زندگی یعنی فروختن التماس دریا به غرور ساحل.........
مرور زندگی بی تو یعنی تازه میفهمی سرت به تنت نمی ارزد.....تازه می فهمی سراپا نیستی.......مرور زندگی بی تو...... تازه می بینی که با صورت به خاک افتاده ای.......تازه می فهمی ..........تمام هستی ات را باخته ای.....
تازه می فهمی سکوت را خوب آمده ای گاهی...... سوختن را خوب آمده ای گاهی......تازه می فهمی غروب های کور را خوب آمده ای گاهی.....می فهمی نفرین پرنده ها را خوب آمده ای گاهی............
مرور زندگی بی تو یعنی قتل عمد خودم....یعنی تیر به چشم خودم.....یعنی بریدن شاهرگ خودم.......مرور زندگی بی تو یعنی خون دل خوردن خودم...... یعنی مردن خودم.........
می روم پیش بغض هایم.....تکیه به شانه های بغض هایم......می روم پیش خلوت هایم.....سر روی زانوی خلوت هایم....می روم پیش خاطره هایت...........خیره به چشم های خاطره هایت..............
می روم مسیر درد هایم را مرور کنم........می روم دوباره برای تو حرف های عاشقانه ای جور کنم..... می روم خودم را کمی صبور کنم......