گاهی شکست ،گاهی سوخت ،گاهی خراب شد دلم ..... گاهی مجازات و گاهی اقرار و گاهی دوباره شکست دلم......
تو که بودی بهایی داشت و صفایی داشت و نوایی داشت دلم....تو که بودی بهانه داشت و بهانه داشت و بهانه داشت دلم.... تو که بودی غرور بود و نور بود و همه چیز جور بود برای دلم......تو که بودی قلب بود و سینه بود و دل بود دلم....
گاهی غروب می شدم و گاهی پریشان و گاهی پیر ، وقتی که لحظه ای تو نبودی حتی تمام سال ها از زندگی سیر....پژمرده و اسیر....وقتی نبودی همیشه لحظه ها برایم دیر...
تو که بودی سرور بود و خوبی ،پروانه ها شعله هایشان تا سحر ماه بود و پروین....نه کسی نگران تاریکی ....نه کسی شبیه تاریکی......نه کسی تاریکی......! اینکه می گویم تو که بودی ،نه اینکه فقط بودی....اینکه می گویم بودی...اینکه هنوز هستی.....اینکه همیشه هستی.....همیشه هستی برای من و من برای تو و برای دلم.....
تو که هستی آرام است ، همیشه به کام است ،رام است دلم......تو که هستی جوان و جان و جهان است دلم...... تو که هستی خسته نمی شوم تا هر چقدر که بنویسم.....تا هر چقدر که عبور دهم روحم را از فصل های سرد و داغ و سبز و زرد....خسته نمی شوم از سال ها و ماه های نامرد.....
تو که هستی آسمان ماه می شود و چراغ راه می شود و زنخدان چاه می شود برای دلم....تو که هستی پناه می شود برای دلم...
تو که هستی خوب است بمان....بمان و غزلخوان بمان...... آرام بمان وخوب بمان که هنوز آرزو دارم....تو که هستی پیش دلم آبرو دارم.....بمان و بخوان و بگذار اعتبار شوم برای دلم......بگذار اعتبار شوم برای دلم....
به قول خودم بیچاره دلم......به قول تو آرام تر دلکم......