گاهی عجیب دلت میگیرد...گاهی خودت هم نمیدانی چرا به یک نقطه خیره می شوی و اصلا چرا آن نقطه می شود سنگ صبور تمام بغض های تو........ گاهی نمیدانی چرا اصلا چرا می شوی سربار احساس یک نگاه مهربان....بی آنکه خودت بدانی می شوی یک سربار بی هدف..........
گاهی نمیدانی و می شوی مخاطب یک نوشته داغ...می شوی بغض یک گلوی بیمار......گاهی وقت ها بی آنکه بفهمی پرت می شوی روی جنازه احساست....پرت می شوی روی خرده های قلبت.....پرت می شوی ......نه ....غرق می شوی.. زیر دریای اشک هایت.....
گاهی بی آنکه بدانی می شوی یک مزاحم احساسی...می شوی یک راهزن فراری....می شوی یک مشت اشک و یک آسمان تنهایی......... گاهی وقت ها نمیدانی و می شوی یک مجرم اساسی...........
گاهی وقت ها تمام دلخوشی ات می شود دیدن یک تصویر مجازی.......دیدن یک احساس تصویری....می شود یک نوشته از نا نوشته های یک درون لبریز از حرف های گرم و صمیمی...........
گاهی می شوی سر بار همین یک بند اخیر..........
گاهی وقت ها می شوی سربار خودت............گاهی دلت از دست خودت خون است و نمیدانی.............حالا من دلم از دست خودم خون است و نمیدانم.....! حالا من سربار خودم شده ام و نمیدانم........!
گاهی اصلا خودت می شوی درد خودت............