تا بهار تویی بهار را دوست دارم....بلبل و گل و درخت های جوان را دوست دارم...........تا پاییز تویی پاییز را دوست دارم....برگ های زرد و قرمز و نرم و خشک را دوست دارم..........تا حتی تابستان تویی تابستان را دوست دارم........من باد های گرم و نور خورشید داغ و حرارت دیوار ها را دوست دارم.............من حتی زمستان را دوست دارم.......تا وقتی زمستان تویی..... باران و برف و زمین های یخ زده و لباس های پشمی را دوست دارم........وقتی که زمستان تو باشی حتی آدم برفی را هم دوست دارم......
تا وقتی تو هستی همه چیز و همه جا را دوست دارم..............من خودم را اگر تو باشی دوست دارم...من زندگی را اگر تو باشی دوست دارم.........من حتی خدا را وقتی که تو باشی دوست دارم.............
اصلا به صدای گرفته ام که گوش دهی میفهمی چقدر با اضطراب دوستت دارم.........من دریا را کنار چشم های تو دوست دارم....آسمان را وقتی به دست های تو تکیه داده اند دوست دارم.....من آبشار سرازیر از کوه را .....من درخت های زیتون کشور خون را....من پرچم ایران مدرسه کودکی ام را.....اصلا پرت تر از این ها بگویم....من صدای خروشان دریچه های سد کرخه را هم دوست دارم...من همه اتفاق های منتهی به تو را دوست دارم.......
من تو را وقتی به نماز می ایستم ....وقتی که سلام می دهم...وقتی که دانه های تسبیح را یکی یکی رد می کنم...وقتی که ....آرام بگویم ...وقتی که گریه میکنم....دوست دارم.....من تو را با همه فاصله ها دوست دارم...........
میدانم فقط خودت می توانی این همه پرت و پلا هایم را به هم ربط دهی و لبخند بزنی و از بین این همه واژه ها فقط دوست دارم هایش را گلچین کنی............حتی گلچین کردن هایت را هم دوست دارم.......تو مرا.....فقط تو مرا خوب می شناسی.....فقط تو..........
آبان 90: بی یار