به تو که فکر می کنم پشت پلک هایم می لرزد و گونه ام خیس می شود....به تو که فکر می کنم گاهی از سرِ درد آه می کشم و گاهی از حرارت خاطره ها گُر می گیرم و بلند می شوم و می دوم....گاهی از سر حسرت عرق سردی روی پیشانی ام می نشیند و مرا زمین گیر می کند......
به تو که فکر می کنم همه جا و همه کس را تو می بینم....من نسیم ملایم بال پرستو ها را تو می بینم....پریدن ناگهانی گل سرخ از خواب خوش را تو می بینم.....حرکت موج را آهسته و باوقار....نگاه داغ و زیر چشمی خورشید به صورت ماه.....حلقه های عاشقانه ستاره ها را تو می بینم.......
من به تو که فکر می کنم زندگی ام خوش رنگ می شود....حس می کنم مدام با منی و مدام در امتداد تو راه می روم و دل خوشم که عطرت از هر طرفی به من می رسد ......دل خوشم که تو ایستاده ای مقاوم و ایستاده ای دلربا.....
من به تو فکر می کنم و صوت قرآن به گوشم می رسد....به تو فکر می کنم و شبنم وضویی به صورتم می نشیند.....من به تو فکر می کنم و آهنگ دعایی مرا به آسمان می برد.....من پیش خودم...پیش تو....پیش دنیا...من پیش تمام آفرینش به خود می بالم و با غرور می گویم فکرم...ذهنم...خوابم...خوراکم شده ای تو......
و تو چقدر بزرگی می کنی وقتی فقط دستِ خالی مرا می بینی....تو چقدر بزرگی می کنی وقتی نگاه ملتمسم را می بینی....تو عجیب مهربانی...
حالا این مهربانی و دعای تو دارد مرا به حسین (ع) می رساند....و قرار است کربلا را هم تــــــــــو ببینم.......
فقط چند روزی مانده تا پر زدن به بام حرمت.....این چند روز را برای زنده ماندنم دعا کنید...