پيام
غزل صداقت
92/3/10
بي يار
روبروي تو يک دسته قاصدک ايستاده اند....از من خبر آورده اند.....نمي داني چقدر زير گوششان خوانده ام تا وقتي تو را ديدند چه بگويند...چطور بگويند.....کجا بگويند.....آنقدر گفتم و گفتم تا اشکشان چکيد و من با يک آه راهي شان کردم....