وبلاگ :
نگاهم براي تو
يادداشت :
مي روم بي خبر...
نظرات :
2
خصوصي ،
17
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سپيده
زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند.
انها از صميم قلب يکديگر را دوست داشتند.
زن جوان: يواشتر برو من مي ترسم
مرد جوان: نه ، اينجوري خيلي بهتره!
زن جوان: خواهش مي کنم ، من خيلي ميترسم
مردجوان: خوب، اما اول بايد بگي دوستم داري
زن جوان: دوستت دارم ، حالامي شه يواشتر بروني
مرد جوان: مرا محکم بگير
زن جوان: خوب، حالا مي شه يواشتر بروني؟
مرد جوان: باشه ، به شرط اين که کلاه کاسکت مرا برداري و روي
سرت بذاري، اخه نمي تونم راحت برونم ...
روز بعد روز نامه ها نوشتند ...
برخورد متور سيکلت با ساختمان حادثه آفريد...
اين حادثه که بدليل بريدن ترمز موتور رخ داد
يکي از دو. سرنشين زنده ماندن و يکي درگذشت ...
قابل ذکر است که مو تور سوار از خالي شدن ترمز آگاه بوده است ...