آشوب همان حس غريبي ست که دارم
وقتي که به لبهاي تو لبخند نباشد
در تک تک رگهاي تنم عشق تو جاري ست
در تک تک رگهاي تو هرچند ... نباشد ...
بسيار شيوا و روان مثل هميشه ...
قلم رنجه بفرماييد ... من آپم.
بيا دوست باشيم...
تو از دور لبخند لبخند بتاب...
من از دور دست هايم را با خيال نزديکي ات "ها" مي کنم...به رسم دوست داشتن، گه گاهي در مسير نگاهم اتفاقي حلول کن...
تصويرت را که بر چشم هايم مي گذاري...
دردهايم به خواب مي روند...