نميدانم چرا نظر ي که براي پست قبلي گذاشتم تاييد نکردي
فقط دلم خواست شاديت ببينم و شاد بنويسي و اين بار خوشحالم که ديوانه اي براي باليدن...باليدن غرور افرين
تو که مي خندي چشم هايت که هيچ اسمان هم زيبا ميشود...
اينکه هستي...اينکه نکند هستي ات نباشم...
معجزه ي چشم هاي تومعجون آرامش و ترس است....
بهاري از عطر هاي تو بود....يک ارديبهشت از گلاب گيري گونه هاي تو بود..با اينکه مطلبتون طولاني بود ولي با حوصله تا انتها خواندم...مطلبتون زيبا و لبريز از تعابير ساده و دلنشين بود.موفق باشيد.
عشق چيزي شبيه در زدن استمثل ديدار ، مثل سر زدن است
هجرت خويشتن به محضر دوستمثل پرواز ، مثل پر زدن است
سفري بين نــور و تــاريکيسر زِ خاور به باختر زدن است
گفت و گو با نگــاه ، با ابروحرف دل را به يکدگر زدن است
مثل خواب است ، خواب ، اما نهپرسه در خواب تا سحر زدن است
دشمني در مرام حضرت عشـقخنجر از پشت ، بي خبر زدن است
طعنه بر دوست پيش چشم رقيببيشتر مثل نيشتر زدن است
گفتن از عشق ، گفتن از معشوقحرف بالاتر از خطر زدن است
باز داري ز عشق مي پرسيعشق آتش به خشک و تر زدن است
محمد سلماني
سلام
خيلي خيلي خوشحالم کرديد که به وبم سر زديد ... کامنت گذاشتيد و لينکم کرديد ... ممنون از لطفتون ...
وب شما يکي از معدود وبهايي هست که من مشتاقانه منتظر مي مونم تا يه پست تازه اضافه کنيد و بيام بخونمش ...
شما هم هميشه به وب من دعوت هستيد ... اميدوارم قلم رنجه بفرماييد و خوشحالم کنيد.
خيلي زيبا بود
منتظر نظرات خوب شما هستم