کهکشان وسعتِ ديرينه اش را ديري ست از دست داده است...حالاها همه اش يکجا،جا مي شود توي يک جفت چشم...
و دنيا گيج و منگ شده بود که چه کند با دل ما......
...........
خيلي حرف دارم ولي نفسم تنگ است...بايد بروم يک ليوان آب يخ بخورم....شايد حرارت چشم هايت از سرم بياوفتد.......داري آتشم مي زني.....
...............
احسنت
قلمتون پرواژه ...
موفق باشيد انشاالله